شمیم حیات
« پایان دردهای یک خبرنگار سیاسی »
دیروز روز تلخی برای ما بود ، برای ما و همه کسانی که عطا افشاری را میشناختند.
او معلمی دلسوز بود ، خبرنگاری را با عشق و علاقه آموخت و با شور و نشاط ادامه داد و با خبرنگاری زندگی کرد.
15 سال کار خبری تجربه ای گرانقدر برایش بود و او را به خوبی با فنون این حرفه آشنا ساخت.
عطا خبرنگاری زرنگ در حوزه دولت و مجمع تشخیص مصلحت نظام بود.در خبرهایش ردپایی از گرایش های سیاسی اش نبود چون حرفه ای عمل میکرد.
عطا افشاری واقعاً خبرنگار بود وقتی در حادثه بمب گذاری کربلا تعدادی از زائران ایرانی به شهادت رسیدند و او که برای تهیه گزارش در کربلا حضور داشت ، می دانست که اگر خود را خبرنگار معرفی کند ، نمیتواند اسامی شهدا و مجروحان ایرانی را ازبیمارستان بیرون بکشد با زیرکی تمام لباس پزشکان را بر تن کرد و به راحتی توانست اسامی شهدا و مجروحان ایرانی را لحظه به لحظه و زودتر از همه به ایران مخابره کند.
روزهای سرد زمستان سال 81 بود که با عطا افشاری آشنا شدم. دوستی ما با گرمی ادامه یافت و دوستان نزدیکش سنگ صبور برای درد دل های این خبرنگار با تجربه بودند.
عطا افشاری آدمی بی کینه ، متعهد ، متخصص ، دین باور و اخلاق محور بود و وقتی به جمع دوستانش می پیوست همواره لبخند بر لب داشت. هرگز به یاد نمی آورم که از کسی کینه و یا دلخوری داشته باشد ، حتی از کسانی که به وی بدی و در حقش ظلم کردند نیز کینه به دل نمی گرفت.
عطا افشاری رفت در سن 37 سالگی و با ناگفته های بسیار ، اجل امانش نداد تا او به رغم وعده اش در وبلاگ کوچک و قشنگش « خیلی دور خیلی نزدیک » که تحت عنوان روزنوشته های یک خبرنگار سیاسی در آن قلم می زد ، بیشتر بنویسد.
بیماری سرطان گوارش ، عطا افشاری را به بیمارستان دی تهران و بیمارستان ولیعصر قم کشاند اما مبارزه او با بیماری بدخیم بیش از یک سال به طول نینجامید.
عطا دیروز یکشنبه سینا تنها فرزند خود و همه ما را تنها گذاشت اما پیش از خداحافظی به خانواده اش سفارش کرد تا قبل از رسیدن دوستان و همکاران مطبوعاتی اش از تهران به قم مراسم ، تدفین وی را برگزار نکنند.
روحش شاد و یادش گرامی.
Design By : Pichak |