شمیم حیات
« معلم معرفت ، مظهر عبودیت علی ( ع) است »
آقا امیر المؤمنین فرموده اند: « من در رازی سر به مُهر نهان هستم!»
امّا در طول قرن ها و به بهانه باور غلط مذهبی توده مردم، حضرت علی (ع) را پیوسته ؛
در شمشیر و خون و محراب و جنگ و مرگ و کشتار و فقر یافته اند!
بی شک به کژراه رفته اند اگر علی (ع) را در این واژگان جست و جو کنید!
نه!
علی را در این ها نجویید که نخواهید یافت!
علی در ؛
لبخند و شعف و عشق شوق و ثروت و شبنم و گل و نور جست و جو کنید!
علی لبخند است ، که بر لبان عاشق سینه چاکش می نشیند.
علی اشک است ، اشک شادی سرریز از چشمان کودکی یتیم که از شوق مهربانیِ من و تو می گرید!
علی شادی است ، که در لباس قرص نان بر سر سفره ایثار محمل می گزیند.
علی شبنم است ، که در پگاه باکره فروردین بر رخسار گل سرخ می نشیند.
علی نور است ، ماهتاب مهربانی که در ظلمانی شب های یارانش می تراود.
علی شمیم شوقناک گل است ، در ذهن خدا و در باور من و تو .
علی ترنم طربناک موسیقی است ، لحظه ای که نسیم ارکستر برگ ها را به نواختن می آورد.
علی شوق است ، وقتی که ما نیمی از خویش را تسلیم نیازمندی می کنیم.
علی درد نیست ، درس است!
علی رنج نیست ، تحمل جمیل است!
علی راح روح است .
عطر عبور عشق!
نه !
علی خودِ عشق است!
علی را ، در پیرهن رنگین پروانه ، بوی نان تازه ، باران بهاری ، غروب پاییز و در بیت بیت شعر عاشقانش بجویید.
علی را ، کف زنان بخوانید و پای کوبان و دف زنان ، شِکر نوشان بخوانید و شُکرگویان.
علی را در ، تبسم گل ، صدای صبح ، لحن مهربانی و در کوچه باغ های معطر « روستای عشق » بجویید.
علی را در ، طعم گس آشنایی ، عطر تُرد دوست داشتن بجویید.
دوست داشتن کسانی که ما را دوست ندارند!
علی ، بشارت بهار است ، ترنم باران خیمه ی خوبی ها.
اگر علی نبود ، باران خیس نبود ، گل عطر نداشت ، مهتاب بی رنگ بود و خورشید بی نور و قناری خیس سکوت!
اگر علی نبود ، عشق وهم پوچی بود ، شادی شیون می کرد و هستی خاکستری بود و بی معنا.
پس ، علی را در فطرت سبز و شوقناک هستی بجویید.
در ، پرواز کبوتر ، گمان گل ، زلال آب و در شعله شمع .
علی را در عرق سبز نشسته بر پیشانی گل سرخ بجویید.
در لبان نمناک ماهی ، نگاه مهربان آهو.
علی ، تهاجم عشق است .آوارشادی ، یورش لبخند.
علی ، پدر است ، برای یتیم نگاه من و تو !
چک چک نور است بر ظلمانی شب های من و تو !
قطره قطره شوق است در تلخ کویر تنهایی من و تو!
علی ، مزامیر عشق است. نجوای شعف ، حدیث حضور.
علی ، یک آشنای ساده و صمیمی است. از قبیله قربت در نزدیک ترین فاصله از من و تو!
علی ، بوی فاصله نیست، عطر حضور است .
اما ، برای درک حضورش ، چشم ها را باید شست ! جور دیگر باید دید!
اگر تنهایی !
اگر بی دینی !
اگر بی کسی !
اگر شوقی به ماندن نداری و در تف تلخ تکثیر تنهایی خویش سرگردانی .
لحظه ای درنگ کن!
و در خلوت خامُشانه خویش
به سروش آسمانی گوش فرا ده که می سراید:
به جز از علی نباشد به جهان گره گشایی
طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی.
آن گاه ، او را احساس خواهی کرد
که نرم و نازک از پنجره نگاهت می آید
و در محراب دل تنهایت میهمان می گردد.
و نرم دستی بر شانه های لرزانت می نهد.
و با مهربان انگشتانش ، اشک هایت را از گونه هایت می زداید.
و می سراید : « اَنَا جَلیسُ مَن ذَکَرَنی »
« من همراه کسی هستم که مرا یاد کند »
آن گاه ، هستی ات شکرین ، لحظه هایت شیرین و روزهای زندگی ات ترجمان ، عشق و شادی و نور می گردد.
زیرا به خوبی در می یابی ،
که دیگر تنها نیستی و علی با توست!
آن گاه ، با نگاهی شرجی و لبانی نمناک ،
در دل می سرایی :
به جز علی نباشد به جهان گره گشایی...
Design By : Pichak |