شمیم حیات
مرا کسی نساخت ، خدا ساخت؛
نه آن چنان که « کسی می خواست »
که من کسی نداشتم.
کسم خدا بود. کس بی کسان.
او بود که مرا ساخت آن چنان که خودش خواست.
نه از من پرسید و نه از آن « من دیگر» م.
من یک گِلِ بی صاحب بودم.
مرا از روح خود در آن دمید.
و بر روی خاک و در زیر آفتاب ،
تنها رهایم کرد.
« مرا به خودم واگذاشت »
نوشته شده در پنج شنبه 87/11/3ساعت
2:18 صبحنوشته ی حسیبا دلنوشته همراهانم ( ) |
Design By : Pichak |