سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم حیات

«  گوهر گران سنگ  »

روزهاست که در بیابان غفلت و گمراهی گم شده ام. دنیا با همه زرق و برق دروغینش با همه پوچی و توخالی بودنش با همه زیان های مرگبارش دنبالم می کند و شیطان به طمع گوهر گران سنگ وجودم برایم دندان تیز کرده . و هزار حیله و مکر ، هزار بلا برایم گسترده است و نفس سرکشم غافل از همه دام ها و بلاها و بی خبر از همه دروغ ها و حیله ها به طمع زرق و برق پوچ دنیا عنان گسیخته پیش می رود و مرا به خاک می کشد.

 چشم به روزنه امیدی

در این بیابان غفلت و گمراهی نه دستم به آب مهر و احسانی می رسد و نه چشمم به روزنه امیدی روشن می شود. درمانده از گناه ، وامانده از پوچی ها و بی خبری ها ، از نگاه های بی هدف از حرف های بی معنی ، خسته از رنگ هایی که بوی تو را نمی دهد ، از سحرهایی که نور آبی یاد تو آسمان را فرا نمی گیرد.

عطشناک یک ذره آب حقیقت ، یک جرعه زلال ایمان و مشتاق دیدن یک سینه شفاف که عشق تو را بپرورد.

 سینه ای شفاف

در این ماه عزیز و ماه  مبارک رمضان به سوی تو گریخته ام. ای مهربان ای پناه دل های خسته به سوی تو گریخته ام از نگاه های پر از گناه که بر زمین دوخته نمی شود و قلب ها را از هر چه ایمان خالی می کند و جان ها را از هر چه سپیدی است به سیاهی می کشاند.

 نفس سرکشم

 به سوی تو گریخته ام از حرف هایی که حاصلش جز خشم تو نیست.از گفته هایی که دل شیطان را شاد و امیدوار می کند. به سوی تو گریخته ام از صداهایی که شمیم جان بخش راز و نیاز را در خود گم می کند صدای زلال آب مهربانی و ایمان را خاموش می کند، قلب را آهنین می کند ، بال های روح را می شکند تا در آسمان آبی صفا و تقوا پرواز نکند. به سوی تو آمده ام . می خواهم با تو بگویم . به آغوش گرم محبتت ، برای یک دنیا آرامش و یک دریا فهم و درک به سوی تو آمده ام که باور کن مأمنی جز تو نمی شناسم و جز تو کسی را ندارم.

 یک دنیا آرامش

لطیفا از آنچه مرا فریب میدهد و گمراهم میکند در امانم دار. از دام های بلا برهانم. حقیقت را برایم بنما تا به پوچی ها دل نبندم. در این ماه عزیز به سوی تو آمده ام . در این ماه مبارک رمضان هر لحظه از سحر تا افطار با تو بگویم و با تو نجوا میکنم. تنها تو.


نوشته شده در دوشنبه 88/6/16ساعت 3:58 صبحنوشته ی حسیبا دلنوشته همراهانم ( ) |

<      1   2   3      >

Design By : Pichak